♥♥♥ رازها : داستان و سرگرمی ♥♥♥

داستانهای کوتاه و مطالب جالب و خواندنی

♥♥♥ رازها : داستان و سرگرمی ♥♥♥

داستانهای کوتاه و مطالب جالب و خواندنی

وصیت لقمان حکیم به پسرش نسخه ۲۰۱۰(قسمت۳)

*پسرم! در اداره ای استخدام شدی هرچه دستمال از جیب هایت دوربریز. آب بینی ات

را پیراهن تمیزکنی بهتر است تا کسی دستمال در دستت ببیند*

*پسرم! قطار اندیمشک – تهران زمستانش گرم و جانسوز است و تابستانش سرد و

استخوان سوز. لباس مناسب با خودت ببر*

*پسرم! اساتید را محترم بشمار! اگر توانستی دستشان را ببوس اگر نه ،خود دانی* 
 

*پسرم! در ضمن ، به هر کسی بی خودی لقب “استاد” عنایت مکن. “استاد” باید خودش
بیاید، زورکی که نیست*

*پسرم! اگر آلبوم های موسیقی دل آواز و هرمس و آوای شیدا گرانتر از چهار

هزارتومان شد ، دیگر نخر. با این حال نصیحت قبل از قبلی را آویزه گوش کن*

*پسرم! اقل کم! ماهی یک بار آژانس شیشه ای را ببین**.*

*پسرم! اگر توانستی استخدام شوی، در اداره با دو کس رفیق شو آنچنان که دانی**.*

* آبدارچی و یکی از بچه های حراست. هرکدام باشد توفیری نمی کند.*

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد