ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
زندگی قاصدک است
می پرد از سر افکار بلند
مینشیند به کف آب جوانمردی و راد
میگذرد از سر پر حرف و غرور
میرود دانه به دانه،میگذرد عمر صبور...
کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت.
یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد.
برای فرار از دلتنگی تا اولین باران صبر کن | |
دلتنگی؟ میدانم. خستهای؟ میدانم. تنهایی؟ |
زندگی آینه ای بیش نبود
که در آن صورت خود را دیدم
من درون آینه
مثل گل خندیدم،
گل آفتاب گردان رو به نور می چرخد و آدمی رو به خدا . ما همه آفتابگردانیم.
اگر آفتابگردان به خاک خیره شود و به تیرگی، دیگر آفتابگردان نیست.
آفتابگردان کاشف معدن صبح است و با سیاهی نسبت ندارد.
اینها را گل آفتابگردان به من گفت و من تماشایش میکردم که خورشید کوچکی بود در زمین و