-
گردش فراموش ناشدنی ... ! ...
1389/06/10 00:49
یکی از دوستانم به نام پل یک دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت کرده بود. شب عید هنگامی که پل از اداره اش بیرون آمد متوجه پسر بچه شیطانی شد که دور و بر ماشین نو و براقش قدم می زد و آن را تحسین می کرد. پل نزدیک ماشین که رسید پسر پرسید: ” این ماشین مال شماست ، آقا؟” پل سرش را به علامت تائید تکان داد و...
-
خر دردمند و گرگ نعلبند!!!!
1389/06/10 00:41
یک روز یک مرد روستایی یک کوله بار روی خرش گذاشت و خودش هم سوار شد تا به شهر برود. خر پیر و ناتوان بود و راه دور و ناهموار بود و در صحرا پای خر به سوراخی رفت و به زمین غلطید. بعد از اینکه روستایی به زور خر را از زمین بلند کرد معلوم شد پای خر شکسته و دیگر نمی تواند راه برود. روستایی کوله بار را به دوش گرفت و خر پا شکسته...
-
یک نکته جالب ! ...
1389/06/10 00:30
چناچنه به طور رومزره به زبان فارسی صبحت می کیند، خاوهید تواسنت این نوتشه را بخاونید. در داشنگاه کبمریج انگلتسان تقحیقی روی روش خوادنه شدن کملات در مغز اجنام شده است که مخشص می کند که مغز انسان تهنا حروف اتبدا و اتنها ی کلمات را پدرازش کرده و کمله را می خاوند. به هیمن دلیل است که با وجود به هم ریتخگی این نوتشه شما...
-
افسانه ای از فداکاری زنان ! ...
1389/06/10 00:28
بر بالای تپهای در شهر وینسبرگ آلمان، قلعه ای قدیمی و بلند وجود دارد که مشرف بر شهر است. اهالی وینسبرگ افسانه ای جالب در مورد این قلعه دارند که بازگویی آن مایه مباهات و افتخارشان است. افسانه حاکی از آن است که در قرن 15، لشکر دشمن این شهر را تصرف و قلعه را محاصره میکند. اهالی شهر از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان، برای...
-
داستان دختری که خدا از او عکس میگرفت!
1389/06/09 16:55
به گزارش آخرین نیوز، دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه میرفت و بر میگشت. با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ همیشه، پیاده بسوی مدرسه راه افتاد. بعد از ظهر که شد، هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت. مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از...
-
< < < خدا همیشه به ما لبــــــــــــــــــــخند میزند > > >
1389/06/09 01:41
پستچی در خونش رو زد ......... دختر : کیه ؟ پسچی : سلام خانم پسچیم یک نامه دارین لطفا بیای پائین بگیرید دختر : الان میام در طول مسیر که دختر به سمت در حرکت میکرد پیش خودش میگفت : اخه تو عصر ارتباطات و اینترنت و sms و هزار تا چیز دیگه کی دیگه نامه میده ؟ همین طور که زمزمه میکرد به در رسید ودرروباز کرد دختر : سلام خسته...
-
انگشتان دستتان ! ...
1389/06/09 01:39
بطور دقیق به انگشتان دستان خود نگاه کرده اید؟ تا به حال فکر کرده اید که به کدامیک علاقه بیشتری نسبت به بقیه دارید؟ با دقت نگاه کنید ، سپس توضیح مربوط به آن را بخوانید. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . انگشت شماره 1 این انگشت نماد مسایل مادی و ثروت است و کسانی که این انگشت را انتخاب می کنند ، اقتصاد دانان خوبی...
-
یه لبخند برای خدا
1389/06/09 01:21
کاش می شد هروقت دلمون میگیره پیش خدا نریم و شکایت نکنیم کاش می شد فقط وقتی ناراحتیم از دنیاش براش نگیم کاش می شد وقتی خوشحالیم فقط برای یکبار بهش چشمک بزنیم کاش می شد وقتی داریم اشک شوق می ریزیم سرمون رو به آسمونش بگیریم و فقط یک لبخند کوچیک بزنیم کاش می شد یادمون باشه که خدا همیشه هست هر ثانیه هر دقیقه هر ساعت هستش و...
-
راز شگفت انگیز شادی ! ...
1389/06/09 01:12
روزی دختر جوانی در چمنزاری قدم میزد و پروانهای را لابهلای بوتهی خاری گرفتار دید. او با دقت زیاد پروانه را رها کرد و پروانه پرواز کرد و سپس بازگشت و تبدیل به یک پری زیبا شد و به دختر گفت: به خاطر مهربانیت هر آرزویی که داشته باشی برآورده خواهم کرد. دخترک لحظاتی فکر کرد و گفت: میخواهم شاد باشم. پری سرش را جلو آورد و...
-
داستان بسیار کوتاه و تحسین برانگیز
1389/06/09 01:04
نیمروز بود کشاورز و خانواده اش برای نهار خود را آماده می کردند یکی از فرزندان گفت در کنار رودخانه هزاران سرباز اردو زده اند چادری سفید رنگ هم در آنجا بود که فکر می کنم پادشاه ایران در میان آنان باشد سه پسر از میان هفت فرزند او بلند شدند به پدر رو کردند و گفتند زمان مناسبی است که ما را به خدمت ارتش ایران زمین درآوری ،...
-
فهرست بلندی مواد خطرناک و سرطانزای مورد استفاده در صنایع بهداشتی
1389/06/08 14:01
آیا تا به حال به فهرست ترکیبات به کار گرفته شده در لوازم بهداشتی و آرایشی خود توجه کرده اید؟ حتما پیش خود فکر می کنید مواد به کار گرفته شده در تولید این محصولات خوشبو و مغذی هستند. لزوما این طور نیست. به گزارش خبرنگار سایت پزشکان بدون مرز به نقل از بی بی سی ، دو روزنامه نگار زن آمریکایی به تازگی با انتشار کتابی درباره...
-
57 ســنــت ! ...
1389/06/08 01:14
یه روز یه دختر کوچولو کنار یک کلیسای کوچک محلی ایستاده بود؛ دخترک قبلا یک بار آن کلیسا را ترک کرده بود چون به شدت شلوغ بود. همونطور که از جلوی کشیش رد شد، با گریه و هق هق گفت: "من نمیتونم به کانون شادی بیام!" کشیش با نگاه کردن به لباس های پاره پوره، کهنه و کثیف او تقریباً توانست علت را حدس بزند و دست دخترک...
-
این خانم هرگز متولد نشده، حتی یک روزهم در قید حیات نبوده، و هرگز
1389/06/08 01:04
این خانم هرگز متولد نشده، حتی یک روزهم در قید حیات نبوده، و هرگز رشد نخواهد کرد، و نخواهد مرد، زیرا او یک .............. This lady was never born, she has not lived for even a single day, and will also never grow old, or die because... She is... ..a Painting of 'Tica' by Dru Blair This is a painting completed in...
-
بازیکن سالاری !!! ...
1389/06/06 03:34
(عنوان، کاریکاتور و منبع از خبرآنلاین) مصرف سبزی مغز را فعال تر می کند.
-
برای رزولوشین های بالاتر از این تصویر زیبا به ادامه مطلب بروید
1389/06/06 03:32
Normal resolutions: 1024 x 768 Wide resolutions: 1280 x 800 | 1440 x 900 | 1680 x 1050 | 1920 x 1200
-
دوازده پیــــام ازعشـــــــق ! ...
1389/06/06 03:25
برای متولدین دوازده ماه سال متولدین فروردین که به جهان بیاموزید که عشق "معصومیت" است و از جهان بیاموزید که عشق "اعتماد" است. متولدین اردیبهشت که به جهان بیاموزیدکه عشق "صبر و تحمل" است و از جهان بیاموزید که عشق "بخشش و گذشت" است. متولدین خرداد که به جهان بیاموزید که عشق...
-
عــــابــد مـغـرور ! ...
1389/06/06 03:23
روزی حضرت عیسی (ع) از صحرایی می گذشت. در راه به عبادتگاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی می کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانی که به انجام کار های زشت مشهور بود از آنجا گذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی (ع) و مرد عابد افتاد پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همان جا ایستاد و گفت : خدایا ! من از کردار زشت خویش...
-
- تصاویر هنری از روناک یونسی + ایمیل شخصی
1389/06/06 03:10
روناک یونسی متولد 9 دی ماه 1359 در تهران.تحصیلاتش کارشناسی طراحی صنعتی از دانشکده هنر و معماری.ساکن محله ی کامرانیه ی تهران است.قبل از ورود به عرصه ی بازیگری در رشته ی تخصصی خود دیزاین داخلی مشغول به فعالیت بود.بعد از ورود به این عرصه دیگر نتوانست رشته ی تخصصی خود را ادامه دهد.شروع کار بازیگری وی با فیلم گرگ و میش بود...
-
**داستان قصاب و سگ**
1389/06/06 02:26
قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد حرکتی کرد که دورش کند اما کاغذی را در دهان سگ دید. کاغذ را گرفت. روی کاغذ نوشته بود ” لطفا ۱۲ سوسیس و یه ران گوشت بدین”. ۱۰ دلار همراه کاغذ بود. قصاب که تعجب کرده بود سوسیس و گوشت را در کیسه ای در دهان سگ گذاشت. سگ هم کیسه را گرفت و رفت. قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفی...
-
هزینه عشق واقعی ! ...
1389/06/05 22:42
پسر بچه ای یک برگ کاغذ به مادرش داد. مادر که در حال آشپزی بود ، دستهایش را با حوله تمیز کرد و نوشته را با صدای بلند خواند. او نوشته بود : صورتحساب !!! کوتاه کردن چمن باغچه 5.000 تومان مراقبت از برادر کوچکم 2.000 تومان نمره ریاضی خوبی که گرفتم 3.000 تومان بیرون بردن زباله 1000 تومان جمع بدهی شما به من :12.000 تومان !...
-
****نامه پیرزن به خدا !
1389/06/05 22:41
یک روز کارمند پستی که به نامههایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی میکرد متوجه نامه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامهای به خدا ! با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.در نامه این طور نوشته شده بود: یک روز کارمند پستی که به نامههایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی میکرد متوجه نامه ای شد که...
-
ظـــرفـیــت انــســـان هـــا ! ...
1389/06/05 22:40
مردی از دست روزگار سخت می نالید. پیش استادی رفت و برای رفع غم و رنج خود راهی خواست. استاد لیوان آب نمکی را به خورد او داد و از مزه اش پرسید؟ آن مرد آب را به بیرون از دهان ریخت و گفت: خیلی شور و غیر قابل تحمل است. استاد وی را کنار دریا برده و به وی گفت همان مقدار آب بنوشد و بعد از مزه اش پرسید؟ مرد گفت: خوب است و می...
-
پیرمرد و دختر ! ...
1389/06/05 22:39
فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود؛ روی نیمکتی چوبی؛ روبه روی یک آب نمای سنگی. پیرمرد از دختر پرسید : - غمگینی؟ - نه - مطمئنی؟ - نه - چرا گریه می کنی؟ - دوستام منو دوست ندارن - چرا؟ - چون قشنگ نیستم - قبلا اینو به تو گفتن؟ - نه - ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم - راست می گی؟ - از ته قلبم آره دخترک بلند شد...
-
داســـتـــان مــــداد ! ...
1389/06/05 22:38
پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت. بالاخره پرسید: - ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟ پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت : - درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن می نویسم . می خواهم وقتی بزرگ شدی مانند این مداد شوی . پسرک با...
-
نامه بسیار زیبای نادر ابراهیمی به همسرش !!! ...
1389/06/05 21:50
. نادر ابراهیمی(۱۴ فروردین ۱۳۱۵ در تهران – ۱۶ خرداد ۱۳۸۷ ، تهران )، داستاننویس معاصر ایرانی است او علاوه بر نوشتن رمان و داستان کوتاه، در زمینههای فیلمسازی، ترانهسرایی، ترجمه، و روزنامهنگاری نیز فعالیت کردهاست. نامه بسیار زیبای نادر ابراهیمی به همسرش !!! ... ارسال شده توسط: ابی و پویا 0 نظرات همسفر! در این راه...
-
یـــــادش به خـــیـــر ! ...
1389/06/05 21:49
-
مـــــعــــنـــی مــــــــادر ! ...
1389/06/05 21:49
WHEN I CAME DRENCHED IN THE RAIN وقتی خیس از باران به خانه رسیدم BROTHER SAID : “ WHY DON’T YOU TAKE AN UMBRELLA WITH YOU?” برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟ SISTER SAID:”WHY DIDN’T YOU WAIT UNTILL IT STOPPED” خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟ DAD ANGRILIY SAID: “ONLY AFTER GETTING COLD YOU WILL REALISE”....
-
شخصیت شناسی با آدامـــــس!
1389/06/05 21:48
آدامس نعناییی:آدامس های نعنایی خنک کننده است شما با خوردن این آدامس احساس می کنید سرشار از انرژی شده و می توانید کار خود را در مدت زمان کمتری انجام دهید بالاترین هدفتان در زندگی جلو راندن خانواده با انجام به موقع کارها و روحیه بخشیدن به آنها در مواقع ضروری است شما احساس برتری و اعتماد به نفس عجیبی دارید. آدامس های...
-
**پــــــروانــه هـــا ! ...
1389/06/05 21:47
در زندگی من دورانی وجود دارد که خاطره آن، هیچ گاه از ذهنم محو نخواهد شد. دورانی که زیبایی برایم معنا و مفهوم خاصی داشت. اگر درست به خاطر آورده باشم، گمان می کنم آن زمان هفت یا هشت سال بیشتر نداشتم پــــــروانــه هـــا ! ... ارسال شده توسط: ابی و پویا 1 نظرات . درست یک هفته یا شاید هم یک ماه پیش از آن که مسئولان یتیم...
-
برای حالتهای روانی مختلفمان!!!
1389/06/05 21:47
اغلب ما بعد از یک روز سخت و دشوار، یک وعده غذایی یا میان وعده ای را می خوریم که ما را آرام کند مانند: کلوچه ها، چیپس سیب زمینی، بیسکوئیت .... وقتی جشن می گیریم کیک می خوریم. وقتی که ناراحت می شویم و می خواهیم خبر بدی را که شنیده ایم به قول معروف راحت هضمش کنیم، بستنی را ترجیح می دهیم.. . خوب این چه اشکالی دارد؟ مشکلی...