♥♥♥ رازها : داستان و سرگرمی ♥♥♥

♥♥♥ رازها : داستان و سرگرمی ♥♥♥

داستانهای کوتاه و مطالب جالب و خواندنی
♥♥♥ رازها : داستان و سرگرمی ♥♥♥

♥♥♥ رازها : داستان و سرگرمی ♥♥♥

داستانهای کوتاه و مطالب جالب و خواندنی

خندیدن یک نیایش است ! ...

 


اگر بتوانی بخندی،آموخته ای که چگونه نیایش کنی
هنگامی که هر سلول بدن تو بخندد،هر بافت وجودت از شادی بلرزد،
به آرامشی عظیم دست می یابی........................

ادامه مطلب ...

جعبه کفش ! ...

 

زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند. 
آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند.
در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند وهیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند
مگر یک چیز : یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که ................................ 

ادامه مطلب ...

*بهشت فروشی*

  

هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد. در ساحل می نشست و به آب نگاه می
کرد. پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست. اگر بیکار بود همانجا می نشست و مثل
...................................

ادامه مطلب ...

* داستان کوتاه*

 

روزی خانمی سخنی را بر زبان آورد که مورد رنجش خاطر بهترین دوستش شد ، او
بلافاصله از گفته خود پشیمان شده و بدنبال راه چاره ای گشت که بتواند دل دوستش
را بدست آورده و کدورت حاصله را برطرف کند................................. 

ادامه مطلب ...

گفته هایی تعمق برانگیز

گروه اینترنتی درهم | www.darhami.com  

 

باد می وزد میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی

تصمیم با تو است 

ادامه مطلب ...

گردش فراموش ناشدنی ... ! ...

  

 

یکی از دوستانم به نام پل یک دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت کرده بود.
شب عید هنگامی که پل از اداره اش بیرون آمد متوجه پسر بچه شیطانی شد که دور و بر ماشین نو و براقش قدم می زد و آن را تحسین می کرد.
 

ادامه مطلب ...

خر دردمند و گرگ نعلبند!!!!

 

 

یک روز یک مرد روستایی یک کوله بار روی خرش گذاشت و خودش هم سوار شد تا به شهر برود.
خر پیر و ناتوان بود و راه دور و ناهموار بود و در صحرا پای خر به سوراخی رفت و به زمین غلطید. بعد از اینکه روستایی به زور خر را از زمین بلند کرد معلوم شد پای خر شکسته و دیگر نمی تواند راه برود.

ادامه مطلب ...